اهورا جاناهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

اهوراي بي همتاي ما

پنج و شیش غافلگیرانه

کروکدیل کوچک من! از ترس فشار الماسین آرواره هات جرأت تفحص برای کشف الماس جدید نداشتیم و واسه همینه که نمیدونم پنجمین و ششمین جوانه ی مرواریدنشانت درست چه روزایی سر زدن. این روزا مشغول تمرین نشستن, دس دستی, تجربه ی خاموش و روشن کردن چراغ و رابطه ی علت و معلولی کلید و لامپ, آب بازی توی حیاط خونه ی مامان بزرگی با رعایت صرفه جویی در مصرف آب و همچنان گاز گرفتن با نهایت قدرت فک کوچولوت هستی.  
24 تير 1394

هفت مقدس

هفت تا قرص ماه رو پشت سرت نشوندی ماه پیشونی! این ماه مشغول تجربه ی حس اضطراب جدایی از من بودی و بغل هر کی میرفتی به سمت من برمیگشتی یا اصلا بغل کسی جز خودم نمیرفتی. شبیه کوالایی که به درخت چسبیده باشه به تنم چسبیدی و من بیشتر از پیش حظت رو بردم گرچه گاهی زانوها و کمرم زیر فشار وزن نازنینت کم میاوردن و هنوز هم. همچنان به تمرین آواهای مختلف مشغولی و صدای ش و گ رو بیشتر ازت میشنویم. میانه ی راه سفر هجی بابا رو فراموش کردی و دیگه هر چه میکنیم تکرارش نمیکنی. بیش از نیمی از این ماه رو در سفر گذروندی و تجربه ی موقعیتهای ناب و جدید و من هر آنچه تونستم برات بیشتر شرح دادم و توصیف کردم تا دایره ی واژگانت وسیع و وسیعتر بشه و همینطور دایره ی مشاهد...
15 تير 1394

بسیار سفر باید تا سر زنه دندانی

زدیم به سفر, خیلی بی گدار و ناگهانی! به بهانه ی شرکت در نمایشگاه بین المللی صنایع دستی تهران به فکر سفر افتادیم که بعدش کنسل شد وبه بازدیدی تنها بسنده شد. سفر رو به کرانه های خزر کشوندیم و مازندران و گلستان رو درنوردیم. سی و یک خردادماه بود که به مشهد رسیدیم. در همون هیجان و ذوق زدنای اولیه ی دیدار مادرجون اینا یهو دیدم صدای تق تقی از دهنت درمیاد, با یه حالت بامزه ای که به صورتت داده بودی. الهی بگردم دندون بالات در اومده بود, پیش چپ. روزایی که مشهد بودیم مشغول تجربه ی دندان قروچه بودی و دندون پیش راستت هم به فاصله ی چند روز نمایون شد. مارکوپولوی کوچک من, مسلما همراه و همپای خوبی بودی که اینهمه به ما فرصت سیر و سفر دادی. امیدوارم سفرهای بسیا...
15 تير 1394
1